به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
مطبوعات همدان
تاریخ : 2. دى 1391 - 12:57   |   کد مطلب: 5003
.can you help me??I am lost.. i am looking for this adress
"رنسانسی در محتوا"(نقدی بر فیلم یه حبه قند)

 .can you help me??I am lost.. i am looking for this adress

"قسمت اول"

به نظر نگارنده جمله بالا شالوده ودغدغه اصلی فیلم مورد نظر است.لوکیشن فیلم در یک خانه باغ قدیمی در بافت سنتی شهر یزد واقع شده است.خانه ای که در ذهن یک بیننده با تمام اجزا وریزه کاری هایش ماکت یک ملت را تداعی میکند.جمله بالا را کسی مطرح میکند که مردد است میان ماندن یا رفتن!کسی فیلم حول تصمیم او میچرخد!

پسندیده!دختری تحصیل کرده،کمی متفاوت با الباقی خواهرانش،در حال یاد گرفتن زبان انگلیسی وبه قول خواهرانش چشم باقالی ته تقاری!

پسندیده میخواهد یا(مردد است) که با یک پسری که فی الحال در آمریکا زندگی میکند ازدواج کند.این پسر فرزند یکی از خان های قدیمی ومتمول آن شهر است.پسندیده یا همان پسند پدر ندارد و بزرگ خانواده پسند فردی است به نام "دایی".بعضی دایی را نماینده سنت میدانند که فعلا در مقام قضا بر نمی آییم.همه خواهرهای پسند هم به قول معروف رفته اند سر خانه و زندگیشان.بزرگ این خانواده (دایی)با این وصل مخالف است و جوانی را برای پسند در نظر دارد که خود او بزرگ کرده.فردی به نام

"قاسم"!قاسم از بچگی پدر مادرش را از دست میدهد و کسی را ندارد جز دایی.دایی قاسم را طبق فرهنگ خودی تربیت میکند وبزرگ میکند.به نظر نگارنده قاسم نماینده انسان تربیت یافته داخل است.همان فرهنگ خودی!از آن طرف کسی که در ینگه دنیا میزید(یا درس میخواند یا کار دارد مشخص نیست)به نظر نگارنده نماینده فرهنک بی بنیادی است که هیچ ریشه ای ندارد.پسری که فرزند یکی از خان های شهر یزد است وبه واسطه مکنت پدری میکند ومیرود وخود را میرهاند.(وبه قول یکی از دامادهای خانواده پسندیده{هرمز} که خطاب به پسندیده و در اثنای وصلت با فرد سفر کرده به ینگه دنیا است میگوید:"عقل کردی به خدا!عقل کردی خاله ریزه تو این خراب شده بمونی چیکار؟!)

به نظر نگارنده کارگردان پسر ساکن در آمریکا نماینده قشری بی هویت که هیچ علاقه ای به ماندن وساختن ندارند ،مینامد وچندین چند بار به قضیه تکیه میکند که در حوصله این مقاله توضیح دادن آن نمیگنجد.

پس پسندیده که محور اصلی فیلم است وبه نوعی میتوان نماینده قشر جوان و در صدد ازدواج وتحصیل کرده است بر روی یک دو راهی قرار میگیرد وبه قول خودش گم شده است و دنبال آدرس میگردد

1:ریشه واصالت وبازگشت به خویشتن2:رفتن از این خراب شده و پیوستن به دنیای به اصطلاح متجدد.

داستان به همین منوال پیش میرود.تا اینکه پسندیده تصمیم میگیرد تا با پسر ساکن در آمریکا ازدواج کند.مراسم عروسی در حال شکل گیری است خواهر ها که ساکن شهرهای دیگرند یک به یک می آیند مراسم عروسی شکل میگیرد.در این بین یکی از داماد های خانواده عروس که آدم تقریبا بیکاری است به دنبال نسخه های خطی میگردد که در زیرزمین خانه باغ قدیمی است و به قول خودش و در دیالوگی که باهرمز دارد میگوید اگر این گنج را پیدا کنم وضعمان از این رو به آن رو میشود..در بین عروسی وشلوغی های آن است که داماد سرو سراغ گنج درون زیر زمین میرود.کلنگ را برمیدارد برای کندن زمین که ناگهای کلنگ درست سر سیم برق میخورد وچراغانی وعروسی و وصلت پسند به هم میخورد.

بعد از مدتی دایی بزرگ فوت میکند و عروسی که قرار بود الان سر خانه و زندگی اش باشد لباس عزا بر تن دارد وشادی به عزا تبدیل میشود.دوباره اعضای خانواده پارچه های سفید عروسی را به سیاه عزا بدل میکنند..همگی در پی تشیع جنازه دایی هستند که دوباره همان داماد بیکار در پی خلوتی خانه به دنبال گنج یا همان نسخه های خطی میگردد.در اینجا سکانس فوق العاده خلق شده است..مرد تنها در زیر زمین خانه باغ قدیمی سنتی مشغول کندن زمین برای یافتن گنج است..مرد زمین را میکند چیزی به جز ریشه پیدا نمیکند. مرد  دوباره زمین را میکند و دوباره چیزی جز ریشه پیدا نمیکند! در اینجا کارگردان تکلیف آن آدرس وراه گم شده را در لفافه یکسره میکند .."گنج همان ریشه است"گنج همان بازگشت به خویشتن است.گنج همان وصل با یک کسی است که ریشه دارد.هویت دارد..شکوفه این وصل میشود یک انسان محرم با فرهنگ خودی.

داستان دوباره ادامه پیدا میکند قاسم که سرباز است خود را به شهر یزد میرساند و خود را به مراسم خاکسپاری دایی میرساند و به ناگاه وارد داستان میشود.قاسم کسی است که کس دیگری را به جز دایی که قول برخی نماینده سنت است،ندارد!...در قسمت بعد به ادمه داستان ونقد بیشتر محتوا ونیز علی الخصوص نقد فنی فیلم بیشتر خواهیم پرداخت.

دیدگاه شما

آخرین اخبار