مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 23. آذر 1395 - 18:10   |   کد مطلب: 18746
یادداشت/
حلب آزاد شد
مطلب این یادداشت، دلنوشته ای به زبان ساده است که به نوعی شاید بتواند قدردانی کوچکی باشد از شهدای مدافع حرمی که اگر نبودند شاید امروز پیروزی حلب میسر نمی شد.

کشورم مردمانی دارد، از دسته های مختلف ازحزب و گروه و دسته های گوناگون، عده ای از این مردمان بزرگ مردی را پیشه کردند و در راهی قدم نهادند که یقینا سعادت حقیقی است. ان ها نه تنها راه ومسیر عروج را برای خود که برای اقشار دیگر نیز روشن ساختند.آری هستند بزرگ مردانی که از گوشه و کنار سرزمین من سر بلند کردند، از خانه و کاشانه، از لذت زندگی، از شور و شوق هم بازی شدن و بچگی کردن با کودک خود ، از عمر خود، از جوانی و آرزو های بزرگ و کوچکی که برای خود و آینده فرزندانشان داشتند، گذشتند، رفتند و ردای شهادت را برای خود برگزیدند، می توانستند بمانند، پای زندگی خود کنار همسر و فرزندانشان، قصه گوی شب های کودکانشان باشند، نزدیک عید لباس نویی به تنشان کنند از عمر و جوانی خود کمال استفاده را برده و و به خواسته ها و آرزوهایشان در آینده فکر کنند و فقط برای زندگی و آرزوهای خود و خانواده خود تلاش کنند . اما نه، آن ها مثل من و شما فکر نکردند، سطح فکر خود را محدود به این زندگی و لذت موقتی ندانستند آن ها دید باز تری از من و شما داشتند ، خیلی ها به طعنه گفتند که برای پول و سهمیه پا به این عرصه گذاشتند، آری، گفتند و از این حرفا زیاد زده شد پشت سرشان، اما اگر بتوان گوشه ای از وسعت دید این عزیزان را ترسیم کرد باید به حال خوش و آرامش درونی که داشتند غبطه خورد، انها شاید به ظاهر زندگیشان را ترک گفته و شاید به عقیده من وشما به آمال و آرزو های فرزندانشان به احساس نیاز فرزندانشان فکری نکردند ولی نه اینطور نبود. درک اوج بزرگی و سخن گفتن از چگونگی ایثار و از خود گذشتگی این عزیزان سخت است وشاید نتوان این شوق وصف ناپذیر را به قلم آورد و آن را با زبان قلم بیان کرد. دلی بزرگ میخواهد که شهر و دیار و آغوش خانواده خود را رها کنی تن به تیر و سر به دیاری بگذاری که شاید به قول بعضی ها هیچ ارتباطی به ما نداشته باشد.اما در وسعت نگاه این بزرگ مردان، زندگی راحت و بی دغدغه، پول روی پول و غلط زدن در مادیات دنیایی و نشستن و حقوق گزاف گرفتن ذره و پشیزی ارزش نداشت، آنان دل خوش لبخند کودک اسیری را داشتند که در شهرش آرام و قرار نداشت. با اینکه شهر ش محل زندگی برای او و خانواده اش بود ولی نمی توانست با خیالی آسوده بازی کند در شهرش قدم گذارد و تفریح کند، مگر کودکان آن شهر دل نداشتند که با عزیزانشان به تفریح و سرگرمی مشغول شده و از زندگی با والدین خود لذت ببرند، مگر آرامش در زندگی حقشان نبود...این ها فک من نیست، من کجا، چنین در ک عمیقی از زندگی کجا، چنین در کی در وصیت نامه های عزیزانی دیده می شود که آرامش جمعی وگسترده تر را به آرامش خانواده خود ترجیح دادند، شاید هم خیالشان از جهت داشتن پدری بزرگوار بر بالای سر فرزندانشان راحت بود و اینطور دل آسوده تر سر به افلاک کشیدند.اینگونه بزرگ مردی در جامعه اسلامی قصه دیرینه ای دارد مگر نه اینکه ارباب خود را حسین می دانستند و مگر نه اینکه باید ارباب را پیشوای خود دانست و پا جای پای ارباب نهاد. اینان پا جای پای ارباب خود نهادند و خانواده خود را در این عشق بی انتها شریک کردند. آری بزرگ مردانی بودند که قد علم کردند و موجب این شادی عظیم اکنون در حلب هستند،که اگر نبودند الان حلب در دست شیطان صفتان بود و اشک در چشم یتیمان حلب. مبارک بادتان این نتیجه شیرین، این ثمره دلنشین ، این ثمره خون تن هایی است که با ایمان تمام جنگیدند و در راه اسلام و مسلمینش ریخته شد...شهدای عزیز در این پیروزی جایتان خالیست...حلب آزاد شد.

نویسنده: دانشجوی فارغ التحصیل از دانشگاه صنعتی

انتها پیام/

دیدگاه شما

آخرین اخبار