به گزارش پایگاه خبری تحلیلی صدای دانشجو، همه میآیند و میروند، فقط اما بعضیها هستند که هر چند سال یکبار سبک و سیاقِ رفتنشان را طوری انتخاب میکنند که بقیه را وادار کنند به غبطه خوردن.با رفتنشان بقیه حسرت میخورند، بهسانِ کودکی که در تلاطم و زحمتِ بینتیجه برای پیداکردن اسباببازی گمشدهاش، کم میآوَرَد!روزی که حاجقاسم رفت، ما بچههای این نسل که وداع با امام، بهشتی و حتی صیادشیرازی را درک نکرده بودیم، فکر میکردیم دیگر زور هیچ غمی به صبرمان نخواهد رسید. چه میدانستیم خیلی زود مردی را از دست خواهیم داد که نه با پوتین کهنه و لباس جنگی، بلکه با کفشهای گِلی و عبا، بدون بال به آسمان میرود تا جگرهایمان را بسوزاند!در همین دو روز، تمام قلمها و صداها جمع شدند تا بگویند در این روزگارِ پر از سوءتفاهم و رنگارنگ، مثل چند دهه پیش میتوان طوری زندگی کرد که در آنِ واحد هم شخصیت دوم یک کشور باشی، هم صاحب دلهای امت. دقیق مثل باکری و رجایی. درستش هم همین بوده، اما ...جایی خواندم که نوشته بود سیدابراهیم مثل پدر بود برای خیلیها. ولی باز میبینم من یکی اگر اینجا پدربزرگ بخوانمش، حال آرامتری دارم.پدربزرگم وقتی در قید حیات بود، آنقدر نمازهایش را طولانی میکرد که کُفر همه را درمیآورد، بعدها فهمیدم چقدر در نمازهایش اسم برای دعا کردن داشته. چقدر برای همه خوشی میخواسته. بله آقاسید، شما همینقدر بامرام بودی برای این ملت. همین اندازه دلسوز بودی برای مردم. میدانیم که چقدر به فکرمان بودهای و الان چقدر بیشتر به دعاهایت نیاز داریم!
زور ما نمیرسد به اینکه زمان را برداریم و برویم به این دو سال و چندماهی که قدرش را ندانستیم، ولی ببین چطور رفتار کردی که ظرف این دو روز با پخش شدن عکس و فیلمهایِ بی شیلهپیلهای که آرشیو شده بود تا امروز خاکی بودنت را اثبات کند، انگار هر چه فاصله بین مسئولین و مردم بود، یکجا برداشته شده. شهید عزیز! ببین چقدر تقوا پیشه کردی برای باورهای ما که با چشمان خود ببینیم در همین عالمِ «سیاستهای کثیف» و در همین روزگارِ «پشت میزنشستنها»، میشود چون علیاکبر(ع)، اربا اربا به سمت معبود رفت.آقاسید! شما آن سال و در خاکریز مناظراتِ زننده تیر خوردید و شهید شدید. بارها پشت مقر فکرهای آلوده، آرام اتقوالله گفتید و شهید شدید. چندین و چند بار در اتاق فکر تهمتهای ناروا، شهید شدید. این بار که شهادت، در آن کوهِ دستنیافتنی سراغت را میگرفت، شاید دوست داشتیم آن روز پشت میز میماندی تا امروز هزار افسوس به رنگ تنهایی نصیب ما نشود.بدرود آقاسید. زور غم همیشه بیشتر است!
دیدگاه شما